سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش من همه بودم

چهار .اسفند

خوشی ها نا خوشی ها بودم کنارت....
حتی از اون دفرچه ابیه ک با سارا از نمایشگاه کتاب خریدی بت نزدیک تر بودم!!
یادته واس عاشورا تاسوعا بچه ها رو بردن مشهد؟ یادته نتونسی بری؟! چقد ناراحت شدی؟! ولی من پیشت بودم!؟
28 دی و چی یادته؟!  یادته خیلی خوب بود!؟ یادته ده بهمن عروسیه آقای برادر رو؟! منم اومدم:) یادته چقققدر خوش گذشت؟!
 چهارشنبه چطور؟ یادت ک نرفته؟! می دونم زمانش کوتاه بود ولی خوب بود مگه نه؟!:)
اما امروز! یادته بدنیا اومدی؟!؟!
ن شک دارم....؛)
ولی با همه ی این اوصاف تولدت مببببارک:)!
پ .ن: امروزم تموم می شه و فردا باید بری مدرس ! 
پ.ن: امیدوارم تو این تولد نمی دونم دقیقا چند سالگی یه اتفاق خوب و بزرگ توی زندگی من و همه بیفته ک امادگی ظهور اقامونو پیدا کنیم... اللهم عجل لولیک الفرج...
[ جمعه 91/12/4 ] [ 6:31 صبح ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


:)

کارم از حرف زدن هم گذشته ....
کسی چه می داند شاید مرده باشم....!
زنده ام راه می روم نفس می کشم اما از درون.... 
اگر قرار باشد انرژیت را بگیرند می گیرند!
حالم این روز ها از خیلی چیزها گرفته ...
حتی حرف زدن هم درستش نمی کند...
حتتتتتی ...!حتی!
پ ن: یامهدی(عج)
پ ن2:در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند، و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم. شاید این است دلیل تنهایی ما 
پ ن3: ای خدا:)
[ سه شنبه 91/11/17 ] [ 12:10 صبح ] [ دردونه ] [ نظرات () ]


یه چند وقته دلم می خواد باشی ...

یه چند وقته دلم می خواد یکی بیاد دستمو بگیره و بکشتم کنار و بگه یکی می خواد باهات حرف بزنه و گوشی و رو محکم بچسبونه دمه گوشمو اونم از اون طرف بگ....
یا اینکه خودش بیاد و دستمو بگیره و بکشتم کنار و بگه می خوام باهات حرف بزنم....
دلم برا حرف زدن تنگ شده چند وقته سکوتم حالمو بهم می زنه!!
 
دلتنگ نوشت:کاش یکبار دگر لطف کنی
سر بزنی بر در کاشانه ی خوابم....(شعر از hedi)
پ ن:یا حبیــب من لا حبیـــب له....
[ چهارشنبه 91/10/20 ] [ 10:58 عصر ] [ دردونه ] [ نظرات () ]